معنی استان کویری
حل جدول
یزد
استان کویری ایران
سمنان
کولر کویری
بادگیر
چیلر
شهر کویری
نائین
شهری کویری در استان اصفهان
نایین
باد زهرآگین کویری
بادسام
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
استان. [اَ] (ع اِ) بیخ درخت پوسیده. استن. (منتهی الارب).
استان. [اَ] (اِ) جای خواب و آرامگه را گویند که بمعنی آستانه باشد. (جهانگیری). || (ص) ستان. مؤلف آنندراج گوید: به پشت باز افتاده: ستیزه جویان بر آستان اجل، استان میخوابیدند. (ملاّمنیر).
استان. [اِ] (ع مص) بسال قحط درآمدن. در سال قحط درآمدن. (منتهی الارب). اِسنات. اِجداب.
استان. [اُ] (اِخ) سومین پسر داریوش دوم بقول پلوتارک. (کتاب اردشیر بند 1). رجوع به ایران باستان ص 991، 995، 1121، 1122، 1449 شود.
استان. [اِ] (نف مرخم) مخفّف استاننده. گیرنده:
من زکوهاِستان و او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود و بس.
خاقانی.
|| (اِمص) در دادو استان، بمعنی داد و ستد آمده: اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... (قرآن 152/6). اوفوا الکیل،مکیال و میزان راست کنید یعنی آنچه پیمائی و آنچه سنجی تمام بدهی... ایفا در متاع باشد و ایفا تمام بدادن باشد و استیفا تمام بستدن باشد و وفا تمامی باشد و وافی تمام باشد. بالقسط؛ ای بالعدل، بداد و استان و راستی. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 2 ص 351، 355 و 356).
استان. [اُ] (اِخ) چهار کوره اند ببغداد: عالی و اعلی و اوسط و اسفل، و هبهاﷲ استانی بن عبدالصّمد منسوب به یکی از آنهاست. (منتهی الارب).
معادل ابجد
758